دل شکسته و به غم نشسته م تقدیم می کند
من عاشق محمدم..
و می نویسم که عاشقم.. و عشق را می بینم که قدش مدتی ایست خمیده تر از قبل است.. این روزها... و می نویسم محمد.. صلی الله علیه و آله تا کمی از زخمی که روی دلم سنگینی می کند ترمیم یابد.. پیامبر من! کسی که اسلام به دستانش مزین شد و دین معنا گرفت با مهربانی هایش...
من عاشقم و به عشقم به خود می بالم که نیست در دلی ناپاک چنین موهبتی.. و سر بلند می کنم با تمام افتخار و می نگارم این چنین برای مردمانم که این روزها دلشان مملو از غمی ایست که تا استخوان می سوزدشان... دلم برای عزیزی می گرید که ایستاده است کمی آن طرفتر .. بعد از این همه غربت حالا نوبت مزد دهی ایست آقا... دلم بی تاب دلی ایست که این روزها پر از غم است.. و به سکوت مامور است.. چون پدر بزرگوارش که همسرش .. تکه ای از وجودش جلو چشمانش تازیانه خورد و آقا سکوت کرد و کسی ندانست یعد از آن سکوت چه بر سر مولا آمد... غمش شد تکه ای استخوان و فرو نشست توی گلوی آقا و بست راه نفسش را و تنگ کرد راه گلویش را و سنگین کرد سینه اش را...
صاحب من این روزها دل نگرانت هستم آقا... اینجا چاهی نیست که گوش شنوایی داشته باشد برای زمزمه شبانه ت ... هتک حرکت به جد بزرگوارت آتیشم می زند آقا... دلم مملو از کینه می شود و با دلی دردمند صدایت می کنم...
یا صاحب الزمان کجایی آقا...
عاشق تویی آقا... عاشق حقیقی تویی اقا... و ما همه به گرد تو مولا در طوافیم...
شمع ما در حال سوختن است و پروانه ها خسته از بال زدن...
آقا برای سلامتیت این روزها بیشتر دستم به سوی آسمان است...
می دانم دلت تنگ است و سینه ت سنگین....